رویای ناب




قسمت اول






تو خوابگاه تنها نشسته بودم حالم خیلی گرفته بود، تا مرخصیم هم 20 روز مونده بود آخه فقط چار روز بود اومده بودم.


با انکه کارمون سبک بود واسه من که سرپرست بودم سخت بود که بخوام مرخصی استحقاقیمو برم چه برسه به اینکه خارج از برنامه هم بخوام برم
.
پنج سال بود ازدواج کرده بودمو کلی مشکل داشتم تا اومدم یه کم خدمو جمو جور کنم با یه بد بیاری تو کار کلی کم آوردم حالا بعد از چند ماه تلاش بیهوده واسه گرفتن پولم تصمیم گرفتم که از صفر شروع کنم
.
یه چند ماهی بود اومده بودم اندیمشک اما تنهایی خیلی اذیتم می کرد پروژه جدیدم اندیمشک بود.اما از دوستای قدیمی خبری نبود واسه همین اذیت می شدم
.
اون شب به ذهنم رسید یه مسنجر نصب کنمو خودمو با چت سرگرم کنم ،فقط سرگرم اما کی میدونست که بهد از نصب مسنجرو اولین کانکت شدن اولین کسیو که اد می کنی تا همین امروزو شاید آخر عمر باهام باشه
.

با یه سلام خوبی شروع شد بعدشم چندتا سوال مشترک راجع به وضعیت تاهل بچه شهرو کار ادامه پیدا کرد
.

زندگی همونقدر که قشنگه همونقدرم پیچیدس هر روز که از عمرمون میگذره چیزای بیشتریو تجربه می کنیم این تجربه ها شیرین یا تلخ وجود دارن و نمیشه ازشون فرار کرد فقط شکلشون و نحوه تجربشون فرق داره
.

بعضی وقتا آدم وارد جریاناتی میشه که اصلا فکرشم نمی تونه بکنه . مثل اتفاقی که واسه من افتاد.اون موقع دختر من 3 ماهش بود و پسر اون یکسالش

 

الان 6 سال از اون روز میگذره شیرین تنها بود ،تنهایی شیرین مثل خیلی از آدمای این روزگار به خاطر بی توجهی

همسرش بود خیلیها نمی دونن واسه چی ازدواج میکنن از زن گرفتن فقط آشپزیو خونه داری ، احتمالا اگه خانم شاغل

باشه گرفتن پول همسرو شب و روز وقت و بی وقت رسیدگی به غریزه حیوانیشونو بلدن.

هدف من از نقل این داستان یاداوری حقوق زن به مرداییه که از ازدواج فقط شباشو دوست دارن.زن بی نهایت موجود

پیچیده از نظر شخصیتی و احساساته و مردی موفقه که بیشترو بیشتراین مخلوق خدا وند رو بشناسه.

از نظر من هر چه کمتر بشناسیم بیشتر به همسرمون ظلم کردیم.

                                                                                   پایان قسمت اول




گزارش تخلف
بعدی